مهندس

مردی که سوار بر بالن در حال حرکت بود ناگهان به یاد آورد قرار مهمی دارد، ارتفاعش را کم کرد و از مردی که روی زمین بود پرسید: " ببخشید آقا من قرار مهمی دارم ممکنه به من بگویید کجا هستم تا ببینم به موقع به قرارم می رسم یا نه؟ " 

مرد روی زمین:"بله، شما الان در ارتفاع 6 متری از سطح زمین و در طول و عرض جغرافیایی Y , X  هستید."

مرد بالن سوار:"شما باید مهندس باشید."

مرد روی زمین:" بله، ولی شما از کجا فهمیدید؟"

مرد بالن سوار:"چون اطلاعاتی که به من دادید اگر چه کامل و دقیق بود اما به درد من نمی خورد. هنوز نمی دانم کجا هستم و آیا به موقع می رسم یا نه."

مرد روی زمین :" شما باید مدیر باشید."

مرد بالن سوار:"بله! از کجا فهمیدید؟"

مرد روی زمین:"چون شما نمی دانید کجا هستید و به کجا می خواهید بروید، قولی داده اید و نمی دانید چگونه به آن عمل کنید و انتظار دارید مسئولیت آن را دیگران بپذیرند. نمی دانید چگونه باید بپرسید و ضمنا اطلاعات دقیق هم به دردتان نمی خورد."

به قـــولِ ...

به  قـــولِ لامارتین شاعر فرانسوی،
تو را دوست دارم بدون آنکه علتش را بدانم. محبتی که علت داشته باشد یا
احترام است یا ریا  . . .

به قـــولِ مارتین لوتر   کینگ،
گرفتن آزادی از مردمی که نمیخواهند برده بمانند,سخت است اما دادن آزادی
به مردمی که میخواهند برده بمانند سخت تر است...!


به قـــول ارنستو چه گوارا
دستم بوی گل میداد
مرا به جرم چیدن گل محکوم کردند...
اما هیچ کس فکر نکرد که شاید
...
یک گل کاشته باشم
...!


به قـــولِ پروفسور حسابی:
یکی از دانشجویان پروفسور حسابی به ایشان گفت : شما سه ترم است که مرا از
این درس می اندازید. من که نمی خواهم موشک هوا کنم . می خواهم در
روستایمان معلم شوم  .
پروفسور جواب داد : تو اگر نخواهی موشک هواکنی و فقط بخواهی معلم شوی
قبول ، ولی تو نمی توانی به من تضمین بدهی که یکی از شاگردان تو در
روستا، نخواهد موشک هوا کند

به قـــولِ والت ویتمن
  زندگی به من آموخت؛
بودن با کسانی که دوستشان دارم، از همه چیز با ارزش تر است.


به قـــولِ مارک تواین
آنجا که آزادی نیست،
اگر رای دادن چیزی را تغییر می‌داد،
اجازه نمی دادند که رای بدهید!

به قـــولِ برتراند راسل
مشکل دنیا این است، که احمق ها کاملاً به خود یقین دارند، در حالیکه
دانایان، سرشار از شک و تردیدند !


- در فیلم جویندگان طلا که چارلی چاپلین در آن نقش آفرینی می کند ، همراه او که بسیار گرسنه است ، همه چیز ، حتی چارلی را به شکل مرغ بریانی می بیند که می تواند گرسنگی اش را بر طرف کند.

در علم روانشناسی نیز مثال هایی نظیر این وجود دارد که احتمال این که یک شخص گرسنه در خیابان ، تابلوی کتابخانه را " کباب خانه" بخواند ، بیشتر از بقیه است.


- می گویند مردی ، خروسی خرید و به خانه برد. وقتی وارد شد ، همسر جوانش ، سر و رویش را پوشاند و نهیب زد: ای مرد! غیرتت چه شده است؟ روزها که تو نیستی ، آیا من باید با این خروس که جنس مخالف است ، تنها بمانم؟ خروس را بیرون ببر و از هر که خریده ای به او بازگردان!


مرد ، خوشحال از این که زن چنان پاکدامنی دارد که حتی از خروس هم دوری می کند ، به بازار برگشت و خروس را به فروشنده اش که پیر مرد دنیا دیده ای بود پس داد.

پیرمرد که ماوقع را شنید ، گفت: اشکالی ندارد؛ من خروسم را پس می گیرم ولی برو درباره زنت بیشتر تحقیق کن! کسی که درباره یک خروس چنین می کند ، لابد ریگی به کفش دارد و می خواهد رد گم کند.

نیمی از مردم جهان، افرادی هستند که چیزهایی برای گفتن دارند ولی قادر به بیان آن نیستن 
 
ونیم دیگرافرادی هستند که چیزی برای گفتن ندارند ،اما همیشه در حال حرف زدن هستند
 
 
(رابرت لی فراست Robert Frost)
 
هـمـیـشـه حـرفـی بـزن، کـه بـتـوانی آنـرا بـنـویـسی
 
چـیـزی را بـنـویـس، کـه بـتـوانـی آنـرا امـضـاء کـنـی
 
وچـیـزی را امـضـاء کـن کـه بـتـوانی پـایـش بـایـسـتی
 
 
" نـاپـلـئـون بـنـاپـارتـــــــ "...
 
اگر یکـــ سال ثمر از کاری را خواستی گندم بکار، اگر دو سال خواستی درختـــ بکار 
 
اما اگر صد سال ثمر خواستی به مردم یاد بده 
 
 
کـنـفـوسیـوس -- Confucius "
 
 
 
 
تنها کاری را تا فردا کنار بگذار،
 
که حاضری بمیری بدون اینکه انجامش داده باشی
 
 
(پابلو روئیس پیکاسو-- Pablo Ruiz Picasso) ...
 
 
 
 
 
اگر می خواهی پس از مرگ فراموش نشوی ، 
 
یا چیزی بنویس که قابل خواندن باشد، یا کاری بکن که قابل نوشتن باشد .
 
 
بنجامین فرانکلین " 
 
 
 
 
 
 
انسان موجود عجیبی استـــــ 
 
اگر به او بگـویید در آسمـان، یـکصد میـلیارد و نهصد و نود و نه ستاره وجود دارد
 
بی چون و چرا می پـذیرد، اما اگر در پارکی بـبیند روی نیـمکـتی نوشته اند رنگی نشـوید
 
بی درنگــــ انگشتــــ خود را روی نیمکتــــ می کـشد تا مـطمئـن شـود 
 
 
نیچه
.
 
 
 
 
 
 
مهم نیستــــ اگر انـسـان بـرای کـسی که دوسـتـش دارد غـرورش را از دستـــــ بـدهـد ؛ 
 
امـا فـاجـعـه اسـتــــــ اگر بـه خـاطـر حـفـظ غـرور ، کـسی را که دوسـتـــــ دارد از دستـــــ بـدهـد .
 
 
 
ویـلـیـام شکـسـپـیـر
 
 
 
 
هـر حـقـیـقــتی از سـه مـرحـلـه می گـذرد:
 
 
ابـتـدا، بـه مـسـخره گـرفـتـه مـیـشود
 
بـعـد بـه شـدتـــــ بـا آن مـخالـفـتـــــ مـیـشـود
 
و در آخـر، بـه عـنـوان امـری بـدـیهـی پـذـیـرفـتـه میـشـود
 
 
آرتورشوپنهاور "
 
 
 
 
 
مایکل شوماخر چندین سال متوالی در مسابقات اتومبیلرانی "فرمول یک" در دنیا اول شد
وقتی رمز موفقیتش را پرسیدند، در جواب گفت:
تنها رمز موفقیت من این است که زمانی که دیگران ترمز می گیرند، من گاز می دهم ...
 
 
DECIDE while others are delaying
(تصمیم بگیر وقتی که دیگران مرددند)...
 
 
 
 
 
درد من مرگــــ مردمی استـــــ که گدایی را قناعتـــ ، بی عرضگی را صبر وبا تبسمی بر 
 
لبـــــ این حماقتها را حکمتـــــ خدا مینامند
 
 
گاندی
.
 
 
 
 
 
حـتـی افـرادی هـم که مـعـتـقـد هـستـنـد سـرنـوشـتـــــ هـمه از قـبـل تعـیـیـن شـده و قـابـل 
 
تغـیـیـر نیـسـتـــــــ ؛ مـوقـع رد شـدن از خـیـابـان ابـتـدا دو طـرفـــــ آن را نگاه میـکـنـنـد .
 
 
اسـتـیـون هـاوکـیـنگـــــ...
 
 
 
 
 
قـرار نـیـسـتــــــ مـن طـوری زنـدگی کـنـم کـه دنـیـا دوسـتــــــ داره ،
 
خـبــــــ طـبـعـا قـرارهـم نـیـسـتــــــ دنـیـا هـمـونطـوری بـچـرخـه کـه مـن دوسـتــــــ دارم.
 
 
 
"جـروم دیـویـد سـالـیـنجـر"... 
 
 
 
 
جـهـان سـوم جـایی سـتــــ کـه هـر کـس بخـواهـد مـمـلکـتـش را آبـاد کـنـد خانـه اش 
 
خـرابـــــ مـیـشـود ، وهـر کـس بخـواهـد خانـه اش را آبـاد کـنـد بـایـد یـرای ویـرانی 
 
مـمـلکـتـش بکـوشـد.
 
 
"پـروفـسـور مـحـمـود حـسابی"... 
 
 
 
 
در سـن هـشـتـاد و سـه سـالگی از " فـرانکــــ لـویـد رایـتـــــ" مـعـمـار بـزرگـــــ و 
 
نـامـدار پـرسـیـدنـد
 
ازمـیـان کـارهـای بـزرگـی که انـجـام داده ایـد ؛ کـدام را بـیـشـتـر می پـسـنـدیـد ؟
 
کـه او پـاسـخ می دهـد : کـار بـعـدی را .... 
 
 
 
 
 
 

حاصل عمر گابریل گارسیا مارکز


1.      در 15 سالگی آموختم که مادران از همه بهتر می‌دانند و گاهی اوقات پدران هم.

2.     در 20 سالگی یاد گرفتم که کار خلاف فایده‌ای ندارد، حتی اگر با مهارت انجام شود.

3.     در 25 سالگی دانستم که یک نوزاد، مادر را از داشتن یک روز هشت ساعته و پدر را از داشتن یک شب هشت ساعته، محروم می‌کند.

4.     در 30 سالگی پی بردم که قدرت، جاذبه مرد است و جاذبه ، قدرت زن.

5.     در 35 سالگی متوجه شدم که آینده چیزی نیست که انسان به ارث ببرد؛ بلکه چیزی است که خود می‌سازد.

6.     در 40 سالگی آموختم که رمز خوشبخت زیستن، در آن نیست که کاری را که دوست داریم انجام دهیم؛ بلکه در این است که کاری را که انجام می‌دهیم دوست داشته باشیم.

7.     در 45 سالگی یاد گرفتم که 10 درصد از زندگی چیزهایی است که برای انسان اتفاق می‌افتد و 90 درصد آن است که چگونه نسبت به آن واکنش نشان می‌دهند.

8.     در 50 سالگی پی بردم که کتاب بهترین دوست انسان و پیروی کورکورانه بدترین دشمن وی است.

9.     در 55 سالگی پی بردم که تصمیمات کوچک را باید با مغز گرفت و تصمیمات بزرگ را با قلب.

10.   در 60 سالگی متوجه شدم که بدون عشق می‌توان ایثار کرد اما بدون ایثار هرگز نمی توان عشق ورزید.

11.   در 65 سالگی آموختم که انسان برای لذت بردن از عمری دراز، باید بعد از خوردن آنچه لازم است، آنچه را نیز که میل دارد بخورد.

12.   در 70 سالگی یاد گرفتم که زندگی مساله در اختیارداشتن کارت‌های خوب نیست؛ بلکه خوب بازی کردن با کارت‌های بد است.

13.   در 75 سالگی دانستم که انسان تا وقتی فکر می‌کند نارس است، به رشد وکمال خود ادامه می‌دهد و به محض آنکه گمان کرد رسیده شده است، دچار آفت می‌شود.

14.   در 80 سالگی پی بردم که دوست داشتن و مورد محبت قرار گرفتن بزرگترین لذت دنیا است.

15.   در 85 سالگی دریافتم که همانا زندگی زیباست.